Friday 16 May 2014

سر خط خبرهای وطنی

سلام! سلام این دفعه از خاک پاک وطن!
من اوووووومدم !!!
خلاصه بگم :
١- این بار من و کوچولو پوستمون کنده شد تا شبا عین آدم بخوابیم!!!!
٢- مامان بزرگ و بابا بزرگم عشق دنیا رو کردن با دیدن کوچولو!!!!!
٣- کوچولو روی تمام فرش ها,  اتاق ها, روی همه پله هایی  که من و برادرم و دایی هام  بازی کرده بودیم دوید و بازی کرد!!!
٤- خودم یه کیفی زیر پوستمه! هم یه هوا  نگرانی که دلیلش رو دقیقا نمیدونم! هم خوشی! در کل حس خوبی دارم!
٥- رادیو نمایش گوش میدم شبا تا صبح بالا سرم!  به یاد قدیم ها که تا صبح رادیو رو بالا سرم روشن میذاشتم و  راه شب گوش میدادم! رادیو نمایش بهتره انگار!
٦- کوچولو سریعا برای خودش امپراتوری تشکیل داده و ریس کل قوا شده!!
٧- بهترین دوستای بچگیم یه گالری باز کردن که ٢ بار به دیدنش رفتم و براشون خوشحالم.
٨- نون تازه صبحانه چی میگه؟؟؟؟!
من رفتم صبحانه بخوررررررم! 

Friday 2 May 2014

خوشحالم!

چمدان میبندم و خوشحالم! همیشه برگشتن به ایران خوشحالم میکند! بوی تهران ... بوی کوچه پس کوچه های غرق یاس امین الدوله از حالا توی دماغم میاید! صدای سبزی فروش سر پل تجریش توی گوشم میپیچد از حالا! 
از فکر اینکه بی هوا و بدون خبر کوچولو را ببرم خونه مادر بزرگ و پدر بزرگ عزیزم و صورت شادشان را ببینم قند توی دلم آب میشود! چشم هایم را میبندم و تصور میکنم که کوچولو در همان جاهایی می دود که من در بچگی دویدم! از تصور کردنش در خانه مامان و بابا ذوق میکنم! از اینکه برادرم کوچولو را ببیند و به قول  خودش لمسش کند کیف میکنم! 
اصلا کوچولو را ولش کن! از اینکه خودم همه را لمس میکنم و از شر ویدئو چت کردن راحت میشوم هم خوشحالم!  من را اصلا چه به غربت!؟!؟؟! من مال این ور ها زندگی کردن نیستم! باید بروم! چمدان میبندم و خوشالم!