من حتی تو شانزده هفده سالگیم هم اینطوری نبودم! هیچ وقت اهل عشق و عاشقی نبودم! همیشه منطق برام مهم بوده. حال و هوام با موسیقی و شعر و خوشنویسی عوض میشد و میشه , اما این تنها وقتیه که خیلی احساسات توم جریحه دار میشه. البته دلتنگی و دوری و خونواده هم اشکم رو در میاره، اما روی هم رفته بیشتر آدم منطقم تا دل!
این روزا اما، حال و هوای عجیبی دارم! عین دختر بچه های دبیرستانی دلم تند تند میزنه! نه... عاشق کسی نشدم! اما عین بچه ها فیلم های عاشقانه میبینم و صحنه های خیلی رمانتیکشو ٣٠٠ دفعه نگاه میکنم! خل شدم پاک!
فکر بد نکنین! آقای پدر مهربان تر از همیشه است! تو فیلمی که میدیدم پسره مرتب پیشونی دختره رو میبوسید، و اون مرتب همین کار رو میکنه!! امروز صبح ساعت ٦ صبح باید میرفت فرودگاه که برای یه کنفرانسی بره ونکوور , اما زودتر پاشد بود یه پارچ آب پرتقال تازه برام گرفته بود گذشته بود تو یخچال که این ٢ روزی که نیست بخورم! چای هم که دم کرده بود و برام یه یادداشت هم گذشته بود که قلبم رو از محبت پر کرد!
فکر کنم که این حال و هوا ها منو یه ١٥ سالی دیر پیدا کرده ... !
میفهمم این حس رو مامان.
ReplyDeleteبا اونکه سن وسالم از شما کمتر هست ودر این ربع قرنی که از خداوند عمر گرفتم،علی رغم همه ی اشک ها ورقیق القلبی های منفهمه من رو دختری میشناسن که خیلی با منطق همه چی رو حل وفصل میکنه،اما این روزها حال دلم یه جوریه...دلم ناز دادن میخواد...دلم یه چیزی میخواد بی سوال جواب که نپرسه چرا دلت تاپ تاپ میزنه؟که بازم بغل میخوای؟که میخوای موهاتو ناز بدم؟بده به من انگشتات رو که چقدر کوچولویی تو دختر...و اگر اشکی اومد شاکی نشه که اشک نریز.نمیگم اینا رو ندارمش.. نه دارم ولی یه چیز به خصوصی باید باشه...دلم خلسه ی بعد از دوستت دارم شنیدن میخواد.
شاید هم نمیدونم که چی میخوام.
ولی مثل تموم دنیا حال منم خرابه...خرابه...خرابه.
شرمنده از پرحرفی
آخ! منم همینطور مهسا! منم دقیقا همین حالم! همیشه پرحرفی کن!
Deleteمشکل اینجاست که سنگ صبور من هم طاقت غم نداره...
ReplyDeleteمشکل من اینه که حوصله سنگ صبور هم ندارم!
Deleteاره به خدا!این سنگ صبورها وسطش یکهو تز میدن!اعصاب ادم خط خطی میشه.
Deleteولی خب دختر خوب وقتش هست که برگردی وخوب وخوشحال باشی...
چه خوب، امیدوارم همیشه تو همین حال و هوا باشید، هر سه!
ReplyDeleteنمیدونم خوبه یا نه تو این حال و هوا بودن
Delete