Thursday 20 February 2014

اولین دوست کوچولو

چند وقتی بود که دلم میخواست کوچولو رو یه جایی ببرم که یه کوچولوی دیگه ببینه و یه خورده با یه بچه دیگه بازی کنه! هر وقت مقایسه میکنم بچگیشو با بچگی های خودم دلم براش میسوزه! تنهاست خیلی و جز این چهاردیواری اتاق نشینمن ما جایی رو نداره که بره! یعنی خونه هر کی هم که بره از بس خرت و پرت همه جا هست نمیشه یک دقیقه ولش کرد! همه چیز رو میریزه و میندازه! 

خلاصه خیلی پرس و جو کردم اما همه بچه هاشون دیگه بزرگ شدن انقدر که یادشون رفته بچه یک ساله چه جایی میتونه باشه و چه جایی نمیشه بره! مثلا برنامه کتاب خوانی یا پازل به درد این سن نمیخوره!

سرتون رو درد نیارم ... آخر از طریق اینترنت یه جا رو پیدا کردم به اسم Playground Paradise که تو ١٠ دقیقه ای خونه ما بود! یه دور رفتم و نگاه کردم. یه فضای بزرگ برای بچه های بین ١ تا ١٢ سال بود که بِدَوَن و بازی کنن! تقریبا همونی بود که میخواستم!


خلاصه یه روز کوچولو رو زدم زیر بغلم (!!!) و بردم اونجا! از شانس من هیچ کس اونجا نبود و بعد از نیم ساعت کم کم داشتم پشیمون میشدم که اومدم که یه خانوم با یه دختر  کوچولو اومد تو. بعد از یه کم آشنایی معلوم شد که دخترش که   محاوره وار"ژو ژو" صداش میکرد درست روز تولد کوچولوی ما به دنیا اومده و همه حرکات و توانایی هاش مثل کوچولوی ما بود! خونواده عرب بودن و تقریبا همه چیز ... حتی محله خونشون شبیه ما بود! 

کوچولو اولش زد زیر گریه و از شونه من پائین  نمیومد! بعد کم کم یخش آب شد و شروع کرد با حفظ فاصله بازی کردن! اما ژو ژوی بیچاره هی میخواست به کوچولوی ما دست بزنه و اونم هی فرار میکرد ... هر از گاهی هم فیلش یاده هندستون میکرد و باز میزد زیر گریه! 

 به این ترتیب بود که کوچولو اولین دوستشو به سختی پیدا کرد!!!!

16 comments:

  1. الهی لپش رو نیگا!خدا برات نگهش داره مامان این شازده کوچولو رو...خانم این سویشرت بنفش با کلاه نارنجی رو پوشوندی که دل دخترای مردم رو آب کنی؟چرا فکر دل من نیستی؟هان؟
    اون لپش رو یه بوس ابدار کن همچین بچلونش!قربونش برم.
    دوست نو هم مبارک:))

    ReplyDelete
    Replies
    1. مرسی مرسی! راستی سویتشرتش خاکستری بود اینجا اینجوری افتاده نمیدونم چرا!!

      Delete
    2. اِ خاکستری بود؟یعنی این ناز پسر بنفش نپوشیده؟خب با بنفش بی بنفش که دل من واسه لپش رفته...یک همچین عاشق ثابت قدمی هستیم ما!
      مامان وقتی کوچولو جانم خوابیده مچ دستش رو و مچ پاهاش ور از طرف من بوس کن...یادت نره ها!

      Delete
    3. حالا چرا وقتی خوابه؟؟

      Delete
    4. خب اخه نمیشه که تو بیداری مچ دست وپای بچه رو گرفت و بوس کرد!بچه وحشتش میگیره !
      تو خواب هم که بوس کنی هزار تا بوس بکن ولی تو بیداری میشه لپش رو هی بوس کرد!

      Delete
    5. این کوچولوی بیچاره ما در تمام مدت بیداریش داره چلونده میشه! مچ دست و پا که خوبه! من همه هیکلشو گاز میگیرم صبح تا شب! آسایش نداره از دست من بیچاره!!

      Delete
  2. .واای خدا پسر بچه تپل خیلی دوست دارم!الان مهسای غش کرده برای تپلی دست وپای بچه تصور بفرمایید.
    این قدر دل من رو اب نکن خواهر!این رسمش نیست!بذار دختر دار که شدم اونوقت میام از دخملم برات میگم!
    البته اگر دخملم در لاغری به من نره!واسه همین باید برم زن یه آقای تپل بشم بچه به اون بره!اصلا هدفم از ازدواج همینه!!حالا من این شگرد رو بهت گفتم بین خودمون بمونه ها!
    یه چیز بامزه که هرکی ام به تور ما میخوره لاغرو قد بلند!یکی شون تپل قد بلند نیست که من با خیال راحت بگم بچه در تپلی قراره به باباش بره!

    ReplyDelete
  3. حالا چه من مثل این دخترهای حسرت به دل اومدم دارم از بچه وباباش حرف میزنم!!
    آخر زمون شده خواهر!دیگه دخترم دخترای قدیم!

    ReplyDelete
    Replies
    1. منم رو حساب همین استراتژی با آقای پدر ازدواج کردم، زد و چند سال بعد آقای پدرِ تپل ما ۴۵ کیلو لاغر شد!!! هیچی دیگه من موندم و یک تیر به سنگ خورده!!!!

      Delete
  4. من به اینجاهاش فکرنکرده بودم!این استراتژی نباید خدشه ای بهش وارد بشه!
    خب من پس از اونکه یه آقای تپل واسه خودم دست و پا کردم،نمیذارم ورزش کنه!غذاهای چرب و چیلی میدم بخوره...مدام هم بهش میگم تپلی چقدر بهت میاد!به به از این آقا تپلی..آقا تپلی دل منو بردی!!(با ریتم بخون اینجا رو)بعدشم دیگه آقا تپلی لاغر نمیشه ومن به مراد دلم میرسم!
    یعنی شما بگو اصلا واسه کی میخواد لاغر بشه؟من خودم جای همه لاغر می مونم!دیگه بچه جانم و باباش تپل می مونن.
    حالا از شانس من میزنه گیر یکی از این مردا می افتم که لاغرن وهی میخورن وچاق نمیشن!!
    وای خدا نکنه(الان مهسا داره دستش رو گاز میگیره وهی دور خودش فوت میکنه)خب خدایا من که تپل دوست دارم دیگه!کلی هم اعتماد به نفسش رو میبرم بالا بس که تحویل میگرم!آیا این انصافه گیر یک لاغر بیفتم؟نه من از شما میپرسم!

    ReplyDelete
    Replies
    1. نه واقعا!‌ با این حالی که تو داری اگه آقا لاغره قسمتت بشه خیلی بی انصافیه! من که از حالا قرآن سر گرفتم که خدا مراد دلتو بده و آقا تپله سریع خودشو به سرنوشت شما معرفی کنه!

      Delete
    2. واقعا ممنونم ازت مامان عزیز.البته حواست باشه که من آقا تپلی دلم میخواد ها نه آقا خپلی!!!
      خپل روبا شیش پرده شیکم میخوام چیکار؟همچین به اندازه چاق باشه
      دیگه ببینم چه میکنی دیگه!

      Delete
    3. باشه چشم! سفارش میدم!!

      Delete
    4. چشمت بی بلا خانم مامان جان:))

      Delete
  5. نازي چه پسر قند و نباتي داري. ماشاالله. چه جاي خوبيه اونجا. يعني مادرا هم ميتونن بشينن كنار بچه هاشون و تچربه هاي مادرانه رد و بدل كنن.

    ReplyDelete
    Replies
    1. دقیقا! خیلی جای خوبیه هم واسه بچه ها هم واسه ماماناشون!

      Delete