Saturday 8 March 2014

تریو تهران

این روزها مشغول خوندن کتابی بودم به اسم "تریو تهران" نوشته رضیه انصاری. کتاب شامل ٣ داستان کوتاه میشه هر کدوم مربوط به یک زن . ارتباط این ٣ داستان که هر کدوم در دوره زمانی متفاوتی اتفاق میوفته در جایی بالاخره با هم روشن میشه... قلم خیلی خاص و زیبایی داشت و من بسیار از خوندنش لذت بردم. 

داستان سوم داستان دختری از نسل من بود به اسم سالومه. به راحتی میشد با او و حالاتش ارتباط برقرار کرد. سادگی بیان احساسات و افکارش چیزی بود که مدتها بود ازقلم هیچ کس نگرفته بودم! توصیف احوالات و نکات ریزی که برای بیشتر نویسنده ها قابل نیست بسیار منو به این کاراکتر نزدیک کرد. براتون چند تیکه کوچیک از این فصل کتاب رو مینویسم که فقط نوع نگارش دوستانه و صمیمی این کتاب رو حس کنین: 

{شاید اولین نشانه ، اسکناس تازه چاپ شده ی ده هزار تومانی بود. نشانی بر اینکه دیگر نبودی که ببینی . که حالا چند روزی میشد چیزی در دست مردم مان موقع خرید و فروش ردوبدل میشد که تو دیگر بیگانه بودی با آن . و لابد داشتی عادت میکردی به دلارهایی که در دست مردمان سرزمینی دیگر است. و عادت میکردی به آب و هوایشان. و غذاهایشان. و طرز لباس پوشیدنشان. و زبانشان. اصلا آنجا بشود خانه ی زبان ات. بتوانی مثل آنها فکر کنی ، مثل آنها به جک هایشان بخندی ،  مثل آنها تعجب کنی. }  "تریو تهران" نوشته رضیه انصاری، صفحه ٩٢.

{با نامه های مجازی حس قاصدکی بی خاصیت را دارم که ساکن مانده کف اتاقی در بسته. حیف است نسل های بعدی  دیگر کتاب نامه های عاشقانه ندارند. صندوق های پستی مان شده اند مجازی. به جای نام ،  آی دی - نامبر داریم ،  لبخند ها دو نقطه - نیم پرانتزند ، و بوسه ها دو نقطه - فاصله - ستاره. در مجاز عطر نیست، صدای نفس کشیدن یا جویدن شلخته آدامس یا فوت کردن دود سیگار تو هوا نمیاید. هلال کبود پای چشم و رنگ پریدگی لب ها معلوم نمیشود ، تکان بیقرار پاها کسی را لو نمیدهد، حرفها لحن ندارند آن طور که باید.}  "تریو تهران" نوشته رضیه انصاری، صفحه٩٣.

{بوفه های جمعه اش انگار ارث پدرمان بود. صبحانه هایی که مطمئن ام هیچ جای دنیا تکرار نمیشود. خب تلخ است، حتی همین جا هم دیگر تکرار نمیشود. اصلا تکرارها فقط در ذهن خلاق ما اتفاق می افتند. آنقدر هم بهتر و بهتر اتفاق می افتند که دیگر هیچ شباهتی به اصلشان ندارند! میگویم نکند ما چیزها را آنطور که خودمان میخواهیم به یاد می آوریم؟ نکند برای همین است که دارم همه اینها را برای تو بازگو میکنم؟ تا تو را آنطور که خودم میخواهم ساخته باشم و به یاد بیاورم؟ }  "تریو تهران" نوشته رضیه انصاری، صفحه ٩٦.

{هربار که راهی با هم رفته را میروم، چیزی سر جای اول اش نیست. بی تو شهر هم دارد جلوی چشمم ذره ذره خراب میشود. میترسم زمان بگذرد و یک روز دیگر هیچ چیز سر جای اولش نباشد. میترسم خودم هم به مرور دچار همین تغییر ها شوم و وقتی شستم خبردار شود که دیگر کار از کار گذشته باشد و میان مان سلسه جبالی! }  "تریو تهران" نوشته رضیه انصاری، صفحه ٩٩.

اگر فرصت کردین حتما بخونینش! خیلی شیرین و امروزی و قابل لمس بود! من که دوست داشتم!
این هم یه گفتگو در باره کتاب با نویسنده!




3 comments:

  1. منم این کتاب رو خیلی دوست داشتم.میدونستی نویسنده اش مهندسی شیمی خونده.اصلا یکی از دلایلی که من دنبال این کار رفتم همین هم رشته بودنم با نویسنده ی کتاب بود...الحق که قشنگ نوشته.
    منم اون بخش سالومه رو بیشتر دوست داشتم به نسبت عالیه و منیژه.
    راستی میدونی چرا اسم کتاب تریو تهران گذاشته شده؟شما که اهل موسیقی هستید البته بهتر می دونید که تریو اون قطعی موسیقی هست که آهنگساز برای سه تا ساز می نویسه که میتونن همجنس باشند یا غیر همجنس.
    ببین رضیه انصاری چقدر نکته سنج از این واژه استفاده کرده برای عنوان کتابش...خیلی هوشمندانه بود حرکتش.اشاره به زندگی سه تا زن..
    اصلا مهندسین شیمی هوشمند هستن!!(خود تحویل گیری مزمن)

    ReplyDelete
  2. بله بازم من گیج بازی در آوردم و اون خط اخر که گفتی این هم یک گفتگو در مورد کتاب با نوینده اش رو ندیدم!!!
    توضیح الکی دادم!
    شما به بزرگواری خودتون ما رو ببخشید.ما از اون هوشمند گیج هاشون هستیم!

    ReplyDelete
    Replies
    1. هه هه! آره همه رو خونده بودم ولی کیف کردم دیدم تو هم همونا رو میدونی! بهم مزه داد!

      Delete