Wednesday 16 October 2013

پاییز آمد ، و او هم

اینجا پاییز به زیبایی ظهور کرده و من رو شیفته بازی رنگها و شوخی کردنهای خدا با قلموی نقاشی اش کرده.
خیلی خوشم امروز! ببینید:

جدا از اون، آقای پدر طی عملیات طولانیِ یواشکی اش امروز در زد و با عزیزترین زن دایی دنیا (که دختر دایی مامان هم هست) وارد شد!!!!! انگار با هم برنامه ریزی کردن و مرخصی هاشون رو طوری گرفتن که زن دایی عزیز تا مامان اینجاست از ونکوور بیاد اینجا و تا شنبه هم بمونه!! خلاصه هزار بار سورپریز شدیم و خوشی کردیم و بالا و پایین پریدیم! و خوشی مان تا شنبه هم قراره ادامه پیدا کنه!!!
کوچولو از من و مامان هم خوش تر بود و همون ثانیه که (برای اولین بار) زن دایی عزیز رو دید پرید تو بغلش و سرشو گذاشت رو شونه شون و دیگه پایین نیومد!
«مرسی آقای پدر!»

8 comments:

  1. woOoOoOow
    چقدر قشنگ
    دلم خواست :(
    این جا هیچ فصلی جز بهار و تابستون نداره

    ReplyDelete
    Replies
    1. . اینجا پاییزش معروفه. همه توریست ها وعکاس ها برای دیدنش میان این فصل و فقط هم ۱۰ روزه! تازه هیچ عکسی نمیتونه قشنگی واقعی اش رو نشون بده

      Delete
    2. دل مارو بیشتر نسوزونین دیگه
      کجاست؟

      Delete
    3. Belfountain, Ontarion, Canada :)

      Delete
  2. معهمون سر زده خیلی‌ خوبه، چه بهتر که عزیز و دوست داشتنی هم باشه،

    از جشنوره رنگ‌هاتون لذت ببرید،

    ReplyDelete
    Replies
    1. میگم که خوشم! دارم از همه چیز لذت میبرم خیلی!

      Delete