Thursday 3 October 2013

وقتی میای صدای پات، از همه جاده ها میاد...

مامان یکشنبه میاد! یه ذوقی تو دلمه! خیلی وقت نیست که دیدمش ... بحث دلتنگی نیست ... بحث پشت گرمیه! حس بودنِ مادرت دمِ پرت! بحث اون چایی صبحانه که دوتایی با هم بخوریم و انقدر کِشش بدیم که یخ کنه و ما هنوز گرمِ حرف باشیم!!!!‌ بحث یکی با درکِ مامان برای دیدنِ ریزه کاری های روندِ رشدِ کوچولو!!! بحث بالا بردنِ درجه حرارت خونه است چون مامان همیشه سردشه!!!
رفتم براش ملافه نو خریدم ... از این نرمالوها که سیلک طوریه که آدم دلش میخواد بِچِپه توش!!! زردِ خوشرنگ! این رنگی!
یه ماه خیلی زود میگذره ... خیلی کمه ... خیلی ...

پ.ن: عنوان به نظر خودم اظهر من الشمس اومد، اما اگه نیست، ایناهاش!

12 comments:

  1. اره پشت گرمی خیلی خوبه.موافقم با عنوانت.

    ReplyDelete
  2. چشمت روشن مامان! نشد قبل از اومدن مامانتون بیام برای آشپزخونه، شرمنده!

    ReplyDelete
    Replies
    1. من درهیچ وضعیتی دست رد به سینه یه همچین آفِری نمیزنم! هر وقت سرت فارغ شد در خدمت باشیم! ما پارکینگِ دوچرخه هم داریم! میتونی با دوچرخه خوبه بیای!!

      Delete
    2. خوب پیشنهاد خوبیه، فقط هم دور هست و هم اینکه تو اقیانوس پا زدن رو خیلی‌ دوست ندارم، یکم خیسه!

      Delete
    3. دوچرخه خوبه زیردریایی نمیشه!؟؟

      Delete
  3. بابا خیلی مبارکه. حالا چرا یک ماه؟ چرا بیشتر نه؟ اصلا من خودم می رم سفارت کانادا اعتراض می کنم. می رم جلو درش می خوابم تا به مامانت اقامت بدن!

    ReplyDelete
    Replies
    1. چه ایده خوبی! منم میام بریم بست بشینیم دم در سفارت!

      Delete
    2. من سفارت کانادا در آلمان رو پوشش می دم. شما هم که اونجا خودتون سفارت کانادا در کانادا ندارید مجبورید برین یه کشور دیگه اعتراضتون رو اعلام کنید.
      ببین نامردا از قصد اونجا سفارت کانادا درست نکردن که نتونین برین اعتراض کنید.

      Delete
    3. منم از همون موقع ها که تو جنگِ مَمَسَنی با انگلیسیای چشم چپ میجنگیدیم به این نیت ناپاکٍ کانادا پی برده بودم نامردا!!!

      Delete
  4. عاليييييييه اين حس، مي فهممش

    ReplyDelete
  5. مامان بودنِ مامان...:) حال کن..

    ReplyDelete