امشب من در نقش خودم وآقاي پدر در نقش آقاي همسر بعد از مدتها دوتايي به مهموني رفتيم!! كوچولو رو قرار بود به پسرِ دخترخاله مهربانِ آقاي پدر بسپاريم كه البته به معيت خودِ دخترخاله مهربان امشب اومدن اينجا (لازم به ذكره كه اعتمادم به پسرِ ١٧ ساله دخترخاله مهربانِ آقاي پدر بيشتر بود تا به مادرش، زيرا كه مادرش به غايت هَپَليه و من موندم همين پسرش رو چطوري بزرگ كرده!!!)
خلاصه، ما بعد از مدتها دوتايي به مهماني تولد "عمو ش" رفتيم و بسي حوصله مان سر رفت!!!! آقاي همسر به اين نتيجه رسيد كه ديگه واسه اين جور پارتي ها بزرگ (بخوانيد پير) شديم شايد!! ديدن دوستان بعد از مدتها و وارد فضاي دونفره دوران سرخوشي شدن خوب بود اما هر دو دلمون براي فضاي خونه تنگ بود! طوري كه ساعت ١٠:٣٠ خداحافظي كرده و در راه پُر برف و بوران برگشتيم خونه!
وقتي به خونه رسيديم ديديم اين فقط ما نبوديم كه پارتي ميكرديم، كوچولو هم بيدار و خندون تو بغل پسرِ دخترخاله مهربانِ آقاي پدر به استقبالمون اومد! در حالي كه در روز عادي بايد در خواب مشغول تماشاي پادشاه هشتم نهم باشه!!!
نكته آخر اينكه تو اين برف و بوران دخترخاله مهربانِ آقاي پدر كه به تازگي تصديق رانندگي گرفته بايد برميگشت خونه اش!!! اصرار كردم شب بمونن اما قبول نكردن! به حالت "لوسيفر واري" خوشحال شدم!!!
برم لباسامو عوض كنم و صورتمو بشورم! وقت خوابه!
این حالت لوسیفر وار رو خیلی دوست داشتم!
ReplyDelete;)
Deleteآخ من انقدر دلم می خواد یکی بیاد خونم بعد شب بمونه. یعنی آرزومه. که یکی بیاد براش غذا درست کنم شب بخوابه. خیلی دلم می خواد هرچی بگم کم گفتم
ReplyDeleteیا حداقل یکی که خونش بخوابم. اینم خوبه. ولی هیچ کدوم نمی شه.
گولدن مهمان نواز! والا من رو شام دعوت کنی اصلا نه نمیگم به جون خودم، قرمه سبزی، قیمه، باقالی پلو!
Deleteمنم میام شب میمونم! صبحانه هم میدی؟
Deleteما سرویسمون شامل شام صبحانه و ناهار فردا میشه!
Deleteعالیه! من که هستم!
Deleteآخی کوچولو رو تنها گذاشتید رفتین؟ فکر کنم علت زود برگشتن بزرگ "پیری" شدن نبوده! دلتنگی برای کوچولو بوده!
ReplyDeleteاعتراف میکنم که درسته!
Deleteهمونی که آلن گفت. این جوونای بچه ندار :) چه بلدند همه چی رو. بوس به کوچولو و مامانش.
Deleteممنونم
Deleteنه کجا بری بخوابی !!! اول باید فسقلی رو بخوابونی!!!
ReplyDeleteفسقلی بعد از پارتی کردن فراوان فورا بیهوش شد!!!
Delete