Thursday 7 November 2013

سر خط خبرها

١- مامان رفت ........... حالم خيلي گرفته است. از هميشه بيشتر... همه اش يه بغضي تو گلومه.... از فرودگاه كه برميگشتم، هيچي جز شكرِ خدا به زبونم نميومد ولی. ممنونم ازش كه مامان تونسته بياد، ممنونم بابت همه چيز. اما غصه كه هست. دلتنگي كه هست. دمپايي هاي جفت شده اش دم در كه هست... دلمم نمياد برشون دارم!

٢- ميخوام امروز ثبت نام كنم كلاس ورزش، به خصوص "Spinning" كه خيلي بهم مزه ميده. هم حال و هوام عوض ميشه هم اين چربيهاي كثافتِ بعد از زايمان بلكه دست از سر من بردارن!!

٣- خاله ل و عمو پ شنبه شب ميان اينجا. دلِ روبرو شدن با خاله ل كه فردا وقت كورتاژ داره رو ندارم. ظاهرا بچه تو شكمش مرده ولي دفع نميشه! ميگفت سيمپتمهاي حاملگي در حاليكه براي هيچي نيست داره ميكشتش! حيووني

٤- آقاي پدر اين يه ماهي كه مامانم اينجا بود خيلي حال داد. همه جوره. تا ابد مديون و ممنونشم!
بايد زنگ بزنم به مامانش بگم! به نظرم همونطور كه شكايتشو ميكنم وقتي حرصم ميده، وقتي خوبي ميكنه هم بايد بگم!

٥- مامان اين دو روزِ آخر سرماي سختي خورده بود. الان تو فرودگاه استانبوله. دلم براش ميلرزه...

٦ - كوچولو كسل و دَمَغه! همبازيش رفته چشمش همه اش دنبال مامان ميگرده!

٧- بيست و سوم تولد دوستي دعوتيم. آقاي پدر و من مونديم تو شيش و بشِ اينكه كوچولو رو بذاريم پيش يه Baby Sitter يا نه!!! تصميمِ سختيه!!

12 comments:

  1. جای مامانتون خالی نباشه.مامانتون یک ماه پیشتون بود؟چه زوود یک ماه گذشت!!
    طفلی خاله ل.امیدوارم دیگه هیچوقت غصه توی دلش نشینه.
    دست اقای پدر هم درد نکنه.
    قربون کوچولو برم من.

    ReplyDelete
    Replies
    1. مرسی، مرسی، مرسی و باز هم مرسی...

      Delete
  2. آخی جای مامانت خالی نباشه... درکت میکنم ... مواظب باش افسردگی نگیری...
    اون کلاس ورزش رو حتما حتما حتما برو....
    کوچولو ولی خیلی سریعتر از تو مامان بزرگش رو یادش میره... کوچولوها افسردگی سرشون نمیشه....
    به خود آقای پدر هم بگو که خیلی ممنونی ازش :))
    تولد هم خوش بگذره... امیدوارم هر تصمیمی بگیرید راضی باشید.

    ReplyDelete
    Replies
    1. خیلی ممنون.
      کلاس ورزش رو رفتم! داشتم میمردم وقتی تموم شد ولی حالم جا اومده بود.
      به خود آقای پدر هم بارها گفتم و اونم هی ذوق کرد!!

      Delete
  3. :(
    ایشالا این زمان دوری زودتر بگذره و یا شما بری پیش مادر یا اوشون دوباره بیان پیش شما

    ReplyDelete
  4. ای بابا.. من تازه داشتم چمدونم رو می بستم برم جلو در سفارت بشینم! نمی شه یه دور دیگه بیاد! نمی شه سفارت بهش بگه لطفا برگرد؟!!!

    ReplyDelete
    Replies
    1. کاش میشد گلدن جون! من که از خدام بود....

      Delete
    2. سفارت خر است.

      Delete
  5. بخدا هرچی‌ رو که می‌خواستم بنویسم دیدم آنی‌ نوشته قبل من! دیگه تکرار مکرّرات نمی‌کنم!

    ReplyDelete