Wednesday 4 September 2013

شِلِم باز نبودند

الان که مینویسم ساعت ۱:۲۱ نصفه شبه و من قاعدتا بهتره به جای نوشتن بخوابم تا کوچولو خوابه، اما قبلش لازم به ذکر  است که نه تنها خاله ل ساعت ۹ نرفت (پست قبلی و قبلیش رو خوندی؟) بلکه عمو پ و عمو م هم برای بردن خاله ل که بی ماشین مونده بود اومدن و ... اومدن همانا و باز تا ۱۲:۳۰ شب نشستن (از روی محبت ، چون من تنها بودم) همانا!
البته چون تیم خاله ل و عمو م در شِلِم ِ دیشب از من و عمو پ بدجوری شکست خورده بودن امشب بیشتر به قصد انتقام اومدن و با شکستی دردناک تر از قبل رفتن خونه شون!!!

و ما باز هم نه کاهو داشتیم نه شام!!!!

No comments:

Post a Comment