چند شب پیش ساعت بین ۶-۵:۳۰ بود که کوچولو برای شیر خوردن بیدار شد. به مانیتورش نگاه کردم و یواش از اتاق بیرون اومدم و رفتم تو اتاقِ کوچولو و پروسه هر شبِ شیر دادنش که حدوداً ۱۰ دقیقه طول میکشه رو به امید برگشتن به رختخواب انجام دادم. وقتی تموم شد، باز یواش برگشتم تو اتاق و خزیدم زیرِ لحاف. اما دیگه خواب انگار از چشمم پریده بود... با خودم حساب کردم اگه یه کم ایمیل هامو نگاه کنم شاید خوابم بگیره دوباره. باز هم یواش iPhone ام رو برداشتم و تا کله رفتم زیر لحاف که آقای پدر از نورش بیدار نشه و یه کم ایمیل بازی کردم و یه کم Instagram رو چرخیدم... تا دیدم چشمام داره گرم میشه یواش گذاشتمش کنار و تو بالشم فرو رفتم به امید یک ساعت خواب (از اون حالا که صبح ها بعد از زنگ ساعت یه ربع میخوابی که بچسبه به جیگرت!!!!)
خلاصه تازه چشمام گرم شده بود که یهو یادم اومد آقای پدر باید امروز ساعت ۵ میرفت سرِ کار و ای وااااااای لابد خواب مونده!!! هراسون لحاف رو کنار زدم و صداش کردم! ... و از دیدن اون صحنه خودم تا عصر میخندیدم!! آقای پدر رفته بود و کنارِ بالشش لباس خوابِ تا شده اش معلوم بود!! با خودم فکر کردم تمام این مدت که مواظب بودم بیدارش نکنم متوجه نشده بودم که کسی بغل دستم نیست!!!
کلی خندیدم، امان از این کوچولو که برای مامان حواس نمیزاره.
ReplyDeleteآره والا! بندازیمش گردن کوچولو بهتره تا هر توضیح دیگه ای!!
Deleteقربان دقت بالای شما!من هم از این شاهکارها زیاد دارم ولی باز شما یه کوچولو داری بندازی گردنش من بندازم گردن کی؟
ReplyDeleteراستی نظر قبلی من کوش؟همینجا گفته بودم.
نمیدونم! من اهل پاک کردن نیستم! حالا چی نوشته بودی؟؟
Deleteهمین قربان دقت بالای شما!
Deletekiss yourself!
ReplyDeletethank you!
Deleteما مادران كجا حواس داريم؟ راستي خيلي بدوي به نظر ميام اگه بگم خوب نفهميدم با مانيتور اتاق بچه رو چك ميكني چه جوريه؟ )
ReplyDeleteنه! کوچولو یه مانیتور داره که باهاش صدا و تصویرِ تخت کوچولو رو دارم. یه موقع ها که صداش میاد نگاه میکنم میبینم فقط پستونکش رو گم کرده، که اونم پیدا میکنه میخوابه. دیگه به رفتن من احتیاجی نیست!
Deleteآها چه با حال! من تا حالا نميدونستم. چه عاليه اينطوري .
Deleteآره! خیلی!
Deleteیعنی خدا بود.
ReplyDelete;)
Delete