Saturday 14 September 2013

احمقانه

شنبه است ولی آقای پدر سرِ کار است! دلم برای کار کردن لک زده... احمقانه است، نه؟ دلم میخواست جای اون صبح زود پا میشدم و (با فاکتور گرفتن قسمت پیاده روی اش) مثل اون تند تند حاضر میشدم و سرِپایی croissant ای رو که توی مایکروویو یه حالی بهش داده ام رو با چایی میخوردم! اصلا حاضر بودم جای آقای پدر من چایی دم میکردم!

اما فعلا به جای کار کردن، امروزم رو به درد و خارشِ لثه کوچولو از برای در آوردن دندانِ سوم میگذرونم! 

10 comments:

  1. الان من کارمند دون پایه داشتم به این فکر میکردم کاش یک مدت میرفتم مرخصیه اساسی... اما میدونم مدت طولانی تو خونه موندن مصیبت اما با کوچولو فکر کنم خوشایند باشه....

    ReplyDelete
    Replies
    1. من دوست دارم با کوچولو سر و کله زدن رو. ولی آدم واسه روزگار قدیمش دلتنگ میشه!

      Delete
  2. توی این دنیا هر کاری رو که نتونی در اون لحظه انجام بدی.. همونیه که دوست دارس انجام بدی...
    دندون درآوردن کوچولو مبارک...

    ReplyDelete
  3. حالا این پست را خواندم و حدسم درست بود کوچولو دندان در میاورد مامان بزرگم میگه کلاه بچه را پر از گندم کنید و روی بام بریزید وبرای پرندگان صدقه بدهید تا دندانش زودتر در بیاید

    ReplyDelete
  4. من عاشق کقوآسانت هستم.

    ReplyDelete