Thursday 12 September 2013

يه بوس كوچولو

یه خانمی هست که ۲ هفته یک بار میاد و خونه ما رو تمیز میکنه. قدبلند و تُپُله و اهل کروواسی. خیلی مهربونه و جالبه بدونین که بازنشسته از بانکه ... مدیر امور مالی بوده!!!!!!!!!! اما از بس تو خونه احساس بیخاصیتی میکرده، و برای فرار از دست یک شوهر بازنشسته (!!) حالا از این کارا میکنه. مثلا واسه یه زنِ پیری آشپزی میکنه، یا به یه زنِ جوون که سه تا بچه داره کمک میکنه! من خیلی دوستش دارم، شوخ و بانمکه و خیلی آدم دُرستیه!

امـــا! اما از اونجایی که حقوق بازنشستگیِ خوبی داره، وضع مالیش به مراتب از ما بهتره و به همین دلیل از سرِ سیری کار میکنه... و اینه که بارها و بارها وقتی خیلی روی اومدنش حساب کردم، دستم رو تو حنا گذاشته!
مثل امروز! 

ساعت هنوز ۹:۳۰ نشده بود که احساس کردم کسی در میزنه (نمیدونم چرا زنگ نزد!) نگاه که کردم سایه اش رو پشت در شناختم! در رو که باز کردم دیدم بدون ساک و کیفش، با یه شونه بالاتر از اون یکی واستاده پشت در! گفتم:

- چی شده؟
- هیچی! داشتم رانندگی میکردم که بیام اینجا یهو پشتم یه صدایی داد و کِتفم گرفت! حالا دیگه نمیتونم شونه ام رو حرکت بدم!

(تو دهنم اومد که بگم آقای پدر -که کوچولو به بغل ما رو نگاه میکرد- بیاد و پشتش رو بماله! اما حرفمو خوردم!)
آقاي پدر خودش انگار يه چيزي احساس كرده باشه گفت:

- ميخواي بيياي تو بشيني يه فنجون چاي بخوري؟
- نه ترجيح ميدم زودتر برم خونه استراحت كنم!

من رفتم از بالا براش يه پماد مخصوصِ گرفتگيِ عَضُله آوردم و يه كم به پشتش ماليدم و بعد خداحافظي كرد و رفت...
حالا قضاوت با شما! اميدوارم كه اگر واقعا عضله اش گرفته باشه زود خوب بشه!

پ.ن: كوچولو امروز بوسم كرد! 

2 comments:

  1. ای جون بوس کوچولو....

    در ضمن حتی اگه در مضیقه ی مالی بود و یه برادر معتاد داشت و دو تا خواهر کوچیکتر که باید خرجشون رو میداد و مادری که مریض بود باز هم یه روزهایی یهو هوس میکرد بره مشهد چون یکی خرجش رو میداد و میرفت و دستت توی حنا میموند... زیاد روی پولدار نبودنش حساب نکن.

    ReplyDelete
    Replies
    1. شاید! من که با همه پیچونذناش دوستش دارم!

      Delete